♥تو را آنگونه میخواهم که زندان زلیخا را♥
کمک کن آه تو جانا بگیرد دامن ما را
♥ندارم هیچ امیدی به این دنیای تبعیدی♥
که من از بد بیابانی گرفتن راه دریا را
♥دریا را چنان از بودنت دورم که باور♥
کرده ام کورم تو کاری کن بدون تو
♥نبینم صبح فردا را♥
برف آمد پشت ردم در خیابان گم شدم
♥برف آمد برف آمد یک زمستان گم شدم♥
برف آمد پشت ردم در خیابان گم شدم
♥برف آمد برف آمد یک زمستان گم شدم♥
نه عهدی با کسی بستم نه در آغوش تو هستم تو که از دور میبینی تو حل کن این معما را
♥تمام طول آذر ماه تو را طی میکنم با آه فقط پاییز میفهمد غم یک مرد تنها را♥
برف آمد پشت ردم در خیابان گم شدم
♥برف آمد برف آمد یک زمستان گم شدم♥
برف آمد پشت ردم در خیابان گم شدم
♥برف آمد برف آمد یک زمستان گم شدم♥